گروه ادب: «حمید سبزواری» شاعری است که توانست طی هشت دههی عمر خود، دردها را بسراید و در روزهای بهاری انقلاب، سرودهایی سپید _ به ماندگاری تمامی تاریخ بشر _ از خود به یادگار گذارد.
|
حمید سبزواری |
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا) «حمید سبزواری» از نوادگان «محمد صادق ممتحنی» متخلص به «ممتحن» از شعرای بزرگ زمان خود بود که اشعارش در زمان تاخت و تاز ترکمنها به خراسان، از بین رفت.
«حسین ممتحنی» متخلص به «حمید سبزواری» تحصیلات خود را در سبزوار به پایان رساند و سپس برای درک و فهم زبان عربی، علوم حوزوی را نزد استادانی از جمله «ادیب جوینی» و «هاشم تقدیری» آموخت.
اشعاری حماسی همچون «خمینی ای امام»، «برخیزید»، «این بانگ آزادی» و «خجستهباد این پیروزی» در اوایل انقلاب اسلامی و دفاع مقدس از سرودههای این شاعر است. وی که هماکنون هشت دهه از عمر خود را پشت سر گذاشته و برف سپید کهولت بر موهایش نشسته، در تمامی گفتوگوها و سخنرانیهای خود از انقلاب اسلامی به عنوان یکی از معجزات زندگی خود یاد کرده است.
سبزواری در جریان زندگی ادبی خود مؤانست بسیاری با قرآن و اهل بیت(ع) داشته است و در تمامی آثارش به این موضوع اذعان دارد که هرچه هماکنون دارد از دولت قرآن و اهل بیت(ع) است.
گروه ادب خبرگزاری ایکنا به پاس هشتدهه تلاش ادبی این شاعر درصدد ملاقات با وی در منزلش و گفتوگویی متفاوت با او برآمد.
منزل حمید سبزواری با اتاقی پر از لوحهای تقدیر و تابلوهای عکس بیش از همه دیدگان هر بینندهای را به خود جلب میکرد. این الواح و عکسها که خاطرات سالهای سبز این شاعر آیینی را حکایت میکرد، توانسته بود دیوارهای چهار طرف اتاق را تحت سیطرهی خود درآورد.
کتابخانهی استاد در گوشهی سمت راست اتاق با وجود کتابهای ارزشمندی از دیوان اشعار حافظ، کلیات سعدی، مثنوی معنوی، دیوان اشعار امام خمینی(ره)، تفاسیر قرآن و عکس استاد سبزواری در کنار مقام معظم رهبری، گوشهای از شکوه و صلابت ادبیات انقلاب اسلامی را نمایان میکرد.
شاعروبهرهگیریازحقایققرآنیبهنفعمردم |
انسان پس از آشنایی با قرآن و اسلام، مسائلی برایش آشکار میشود و ضرورت دارد از این حقایق به نفع مردم استفاده کند |
در دو سمت بالای کتابخانهی استاد دو تابلوی قرآنی با خط نستعلیق و ثلث جلوهی خاصی به اتاق بخشیده بود. تابلوی آیهی «ن و القلم و ما یسطرون» بیانگر احوال صاحبخانه و تصویر سورهی مبارکهی حمد یادآور سخنان استاد در شکرگزاری و سپاس پیاپی وی از خداوند بود.
باب گفتوگو با استاد دربارهی زندگی شخصیاش آغاز شد و سؤالی از وی دربارهی زندگی شخصیاش پرسیده شد که او در پاسخ گفت:
من در یک خانوادهی شاعرپیشه متولد شدم. جد بزرگم که در عرف سبزوار به او «بابا حاجی» یا «باب حاجی» میگفتند متأسفانه اسیر ترکمنها میشود و در خراسان کتاب شعرش را _ که در مدح اهل بیت(ع) بود، از ترس اینکه به دست ترکمنها نیفتد نابود میکند.
پدربزرگم هم شاعر بود و پدرم با آنکه چشمش آبسیاه آورده بود و از دو چشم نابینا بود نیز به سرودن شعر میپرداخت. من از دوران دبستان شعر میگویم؛ در آن زمان دبیرهایی داشتیم که علاقهمند به قرآن و اهل بیت(ع) بودند و من برای آنان شعر میگفتم. گاهی دوستانم به دلیل این موضوع مرا مسخره میکردند و من آنها را هجو میکردم. سیکل و دیپلم را دو نوبت امتحان دادم، سپس شروع به خواندن عربی کردم.
پس از پایان دبیرستان، احساس کردم نیاز ندارم وارد دانشگاه شوم و نیاز من خواندن درسهای قدیم است و تا جاییکه احساس نیاز میکردم خواندن آن دروس را ادامه دادم. سپس در یکی از دبیرستانهای سبزوار به تدریس ادبیات فارسی پرداختم.
مادامی که در سبزوار بودم به معلمی اشتغال داشتم پس از آن هم به خواست خدا به تهران منتقل شدم. در این هنگام در جریان ملی شدن نفت فعال بودم. این موضوع باعث به وجود آمدن دشمنان بسیاری برای من شد؛ تا جاییکه برخی فریبکاری این دشمنان باعث شد تا از وزارت فرهنگ سبزوار اخراج شوم.
در همین هنگام برای مبارزه با حکومت آن زمان چند شعر در روزنامهها نوشتم که یکی از آنان این بود «میتوانی ای وزیر محترم/خلق را راحت کنی از هم و غم»
پس از اخراج از وزارت فرهنگ، شروع به کارهای دیگری کردم. از جمله مدتی در شرکتها و سپس در بانک تجارت مشغول به کار شدم.
از کی به سرودن شعر دربارهی انقلاب اسلامی پرداختید؟
در جریان انقلاب اسلامی، با آیتالله طالقانی آشنا شدم و پس از تعطیلی بانک تجارت، به مسجد میرفتم و نماز را پشت سر آیتالله طالقانی میخواندم و بعد از نماز، سوار ماشین میشدم و به قلهک میآمدم. هر روز این کار را میکردم.
در همین زمان بود که با افرادی مانند شمسایی و بهجتی _ که هر دو از افراد انقلابی آن زمان بودند _ آشنا شدم و پایم به حسینیهی ارشاد باز شد و شبها با آیتالله طالقانی در آنجا شبنشینی داشتیم.
آرزوهایمباانقلاببرآوردهشد |
بسیاری از آن آرزوهایم با انقلاب اسلامی برآورده شد و هماکنون آرزو دارم که کشور ما در این راه قدم بردارد و در همهی میدانها پیروز و جلودار کاروان مسلمانان به سوی خیر باشد |
استاد که در خاطرات گذشتهی خود غرق شده بود، روزنامهای که آنرا در قابی حبس کرده بود به ما نشان داد و با صدای بریده بریده گفت: روزنامهی «اسرار شرق» سبزوار آن دوران مطلبی با عنوان «التفاسیر» از من چاپ کرد که در آن خیلی بیباکانه حرفهایی را علیه حکومت مطرح کردهام؛ زیرا احساس میکردم در این روزگار کاری بهتر از این نمیتوانیم انجام دهیم و این طرز تفکر من باعث شد تا فرماندار و سایر مسوولان آن زمان با من سازگاری نداشته باشند و از اشعار من اظهار نارضایتی کنند.
من همزمان با ملی شدن صنعت نفت و پس از آن، در روزنامههای آن زمان موضوعاتی را چاپ میکردم و این کار باعث شد تا یکی از روزنامههای آن عصر به نام «توفیق» از من شعری خواست و من شعری علیه هویدا به آن دادم؛ اما این شعر با سانسور در این روزنامه چاپ شد. پس از این ماجرا آنها از من خواستند تا برایشان کار کنم اما من به به دلیل حذف اشعارم با آنها همکاری نکردم.
پس از تشریففرمایی حضرت امام من دربارهی شهدا به سرودن اشعاری پرداختم. در آن هنگام «خمینی ای امام» را سرودم که قرار شد این شعر در فرودگاه خوانده شود و من با خود فکر کردم امام از فرودگاه به مزار شهدا خواهند رفت و این گونه بود که «برخیزید ای شهیدان راه خدا» را سرودم؛ «خوش آمدی به وطن ای مجاهد رهبر» را نیز همان زمان سرودم.
در دوران دفاع مقدس من هفتهای یکبار به جنوب میرفتم و از نزدیک جبههها را میدیدم و برای رزمندگان و شهدا شعر میسرودم. یادم است «پیروزی خجسته باد» را در همان حال و هوای جنگ سرودم.
چرا در سرودن اشعار خود بیشتر از سبک خراسانی استفاده میکنید؟
من خودم را در یک سطح متوقف نکردم و غزلهای هندی، عراقی و خراسانی را نیز تجربه کردم. اما سبک خراسانی، سبک حماسی است و بیشتر حماسهها در سبک خراسانی سروده میشود. بقیهی اشعار ذوقی و عرفانی، در سبک هندی و سبک عراقی دیده میشوند. سبک خراسانی، سبکی است که غالباً چهرههای پهلوانی در آن وجود دارد ولی در سبک هندی، زیباییهای لفظی مطرح میشود که اثر معنوی در انسان دارد؛ ولی صلابت هیچکدام در سبک خراسانی نیست؛ بنابراین میطلبد کسانی که در راه مملکت شعر میگویند از این سبک استفاده کنند و گاهگاهی برای تلطیف در سبکهای دیگر وارد شوند.
استاد پس از این سخنان به پشت میز خود رفت و شعرهایی را که به یاد روزهای قبل از انقلاب سروده بود برای ما خواند:
همه شهر در خواب ناز است و من/ در اندیشهی مردم خفتهام/ درون شب تیره فریادهاست/ کرا گوش تابشنود این خروش/ که را چشم تا بیند این سوگوار/ به مرگ که بنشسته قیرینهپوش.
حمید سبزواری سپس به فتنههای سیاه آن روزها اشاره و با هیجان بسیاری شروع به خواندن این شعر کرد: گر بهاری باشد و حالی/ باز من با دوستان خود راه باغ و بوستان گیرم/ باز با مرغان زیبای بهاری همصدا گردم/ یک جهان شور و نوا گردم/ باز مانند کبوترهای وحشی/ بال بگشایم/ بر بلند تپههای سبز بنشینم/ آه گر بهاری باشد و حالی.
وقتی از حمید سبزواری خواسته شد تا شعری برای قرآن بخواند به شعر «حکمت قرآن» از مجموعه «سرود سپید» اشاره کرد و با حالتی متأثرانه گفت: در روزگاری که ما میزیستیم مکتبهای مادی به خیال خود حرف اول را میزدند. اینجا هر مسلمانی احساس میکرد باید از قرآن و اهل بیت(ع) دم زند و آثار علی(ع)را مطالعه کند تا بتواند این ارزشها را در شعر خود انعکاس دهد؛ این شعر حکمت قرآن را خطاب به آنهایی که به سمت مکتب مادی رفتند سرودم:
باز آی ای در وادی شک و یقین دروا* شده
همچون خسی سرگشتهی این بیکران دریا شده
وز چند و چون فلسفی راه خطا پویا شده
عاقل بده جاهل شده، دانا بده، کانا شده
وز کندوکاو و جستوجو مأیوس سرتا پا شده
تا برگشایی عقدهای، صد عقده اندر دل زده
بر موجخیز فتنهها تصویری از ساحل زده
چشم خرد بربسته و پای طلب در گل زده
و ز قول و فعل مدعی بس نقش بیحاصل زده
و ز گمرهان وادیه آثار ره جویا شده
.
.
.
گاه از در سقراطیان رمز حقیقت خواسته
گاهی ز افلاطونیان کاخ عمل آراسته
گاهی چو سوفسطاییان هر سو به حجت خواسته
افسردهدل، آشفتهسر از گوهر جان کاسته
.
.
.
تا چند از گردابها جویی همی پایابها
غرقاند این دعویگران خود در تک گردابها
هر ره مرو، هر در مزن بازآی از این باغها
هر کو بر آشوبد روان، آشفته بیند خوابها
آشفته دارد کارها هر کو، پیرویا شده
تا چند هر دیوانه را فرزانهای عنوان کنی
وز فرط غفلت تکیه بر هر پایهی لرزان کنی
میخ حقیقت برکنی، کاخ خرد ویرانی کنی
کاخ فضیلت بشکنی، طغیان کنی، عصیان کنی
با رهزنان کاروان همره شده، همپا شده
آن را که ذوق حکمت یونان حجاب جان شود
از غایت بیحکمتی در کار خود ویران شود
لاف سلیمانی زند، خود بندهی دیوان شود
دور از ره یزدان فتد، خربندهی شیطان شود
مانا به پندار غلط جویندهی معنا شده
.
.
.
باز آی کز این گمرهان جز گمرهی نفزایدت
زین رهگذر راهی به شهر عافیت ننمایدت
خواهی اگر انسان شوی قانون فطرت بایدت
اگر پیرو قرآن شوی بس عقدهها بگشایدت
کاین دفتر پرمعرفت با دست حق امضا شده ...
|
گر پیروی قرآن شوی بس عقدهها بگشایدت |
با توجه به شعری که از حکمت قرآن خواندید حمید سبزواری خود تا چه اندازه در زندگی از حکمت قرآن بهره جسته است؟
من از وقتی که پی به حقایق قرآن بردم، هر شعری که گفتم، حتی اگر برای معلم خود بود _ به دلیل این که شخصی قرآنی و پاسدار علم بود _ شعری قرآنی است. انسان پس از آشنایی با قرآن و اسلام، مسائلی برایش آشکار میشود و ضرورت دارد از این حقایق به نفع مردم استفاده کند.
به عنوان سوال پایانی، بزرگترین آرزوی شما پس از گذشت هشت دهه از عمرتان چیست؟
بسیاری از آن آرزوهایم با انقلاب اسلامی برآورده شد و هماکنون آرزو دارم که کشور ما در این راه قدم بردارد و در همهی میدانها پیروز و جلودار کاروان مسلمانان به سوی خیر باشد.
زمانی که شاعر سالهای طوفان را ترک گفتیم او با تمام تواضع و متانت همیشگی خود دلگرفته و گلهمند بود؛ دلش از شاعران جوانی که به شعر انقلاب و جنگ و به آثار پیکسوتان بیتوجهاند، گرفته بود و از ناشرانی گله داشت که او و آثارش را به فراموشی سپردهاند و دیگر یادی از ماندگار کردن ادبیات پرشکوه انقلاب نمیکنند.
*دروا: سرگشته |